خنجر گریست

خنجر گریست بر رگ حلقومت ای حسین

شمشیر هم ، به پیکر مظلومت ای حسین

خون می چکد زخون گلویت،نه سرخ،سبز

وز  سرو سای قامت مکتومت  ای حسین

غم را کمر شکست ،  فغان جامه چاک زد

اندر حضور بی کس مغمومت ای حسین

هم اشک،می گریست و هم مشک می گریست

بر جسم پاره پاره معصومت ای حسین

شد آب تشنه تر ز تو ، عطشان کربلا

چون دید تشنه کامی مرسومت ای حسین

هر چند شمع روی تو شد آب ، از عطش

آتش به پاست تا ابد از مومت ای حسین

خشکیده لب چه شعر تری را سروده ای

خون می چکد ز خطبه منظومت ای حسین

پور تراب زین غزل تشنه ، آب گشت

شرمنده آب ، از لب محرومت ای حسین

کتاب شاهدان معصوم آفرینش / انتشارات گفتمان خلاق