شخصیت امام سجاد(ع) از آن شخصیتهای دست نیافتنی است.نه اینکه
فقط در عمل دست نیافتنی است حتی در ذهن هم دست نیافتنی است
مقام معظم رهبری
شخصیت امام سجاد(ع) از آن شخصیتهای دست نیافتنی است.نه اینکه
فقط در عمل دست نیافتنی است حتی در ذهن هم دست نیافتنی است
مقام معظم رهبری
قرآن معجزه جاوید
قرآن کتابی بی مانند است که هیچ کتابی را در هیچ زمان و مکانی نمی توان در حد آن و یا نزدیک به آن و قابل مقایسه با آن یافت و بدون کوچک ترین اغراق و مبالغه یا تعصب باید گفت از همه جهت معجزه است.کیفیت نزولش معجزه است که مردی بی سواد که قبلا نمی دانسته کتاب و ایمان چیست و نوشته ای را نمی نوشته و نمی خوانده است و حتی امید به چنین امری نداشته گاهی آوازی مانند صدای زنگ و درای ( نه حروف و الفاظ) بشنود و چون قطع شود آیات را فهمیده و حفظ کرده است گاهی فرشته را بصورت شخصی در برابرش ببیند که با او سخن می گوید و بعد از رفتنش آنچه گفته به یادش مانده است و سخت ترین حالت تلقی وحی همان حالت نخست بوده که بدنش فوق العاده سنگین می شده به طوریکه در روزهای سرد عرق از پیشانیش می چکیده ودر حال سواری مرکبش به زانو می آمده است آنگاه آیات را بر مردم می خوانده و مسلمانها از بر کرده و می نوشته اند.. ( تفسیر نوین ص چهل و دو)
نمونه ای دیگر از معجزات قرآن
در سوره النمل آیه 19 خداوند به صراحت از سخن گفتن مورچه خبر داده است (( ومورچه ای گفت ای مورچگان در مساکن خود داخل شوید تا سلیمان و لشکریانش در حالیکه ملتفت نباشند شما را در هم نکوبند )) و مفسران در معنی آیه درمانده بودند برخی بر اعجاز حضرت سلیمان حمل می کردند در صورتیکه معجزه برای اقناع مردم است و کسی نه سخن مورچه را می شنید و نه می فهمید. بعضی دیگر به تأ ویلات شگفتی می پرداختند بسیاری هم تعبداً می پذیرفتند تا علم حشره شناسی پیشرفت نمود و در زمان ما معلوم شد مورچه سخن می گوید و از این قبیل معجزات هم در قرآن فراوان است ( تفسیر نوین ص شصت و هفت )
بیانات پیامبر اکرم (ص) در مورد اسلام
1- اسلام آشکار است و ایمان در دل نهفته است (نهج الفصاحه، 1054، ص367)
2- اسلام بر پنج چیز استوار شده شهادت اینکه خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد پیغمبر خدا است و بپا داشتن نماز و ادای زکوة و زیارت خانه و روزه رمضان (نهج الفصاحه،1095 ، ص 374)
3- سه چیز است که هرکه بگوید داخل بهشت می شود هرکه خدا را پروردگار و اسلام را دین و محمد را پیغمبر خود داند و چهارمی فضیلتی بزرگ مانند زمین و آسمان دارد و آن جهاد در راه خداوند است.( نهج الفصاحه،1243 ، ص 409)
منابع
۱- نهج الفصاحه - مترجم: ابو القاسم پاییزه
۲- تفسیر نوین
محتوای فکری استاد شهید مرتضی
مطهری در راستای ویژگیهای فردی ،
اخلاقی ، معنوی ، شخصیتی ، علمی
و انقلابی
بینش وسیع وگسترده انسان درباره جهان،محصول کوشش جمعی
بشر است،این بینش که درطی قرون واعصار رویهم انباشته شده
و تکامل یافته است این بینش که تحت ضوابط وقواعدومنطق خاص
درآمده نام ((علم)) یافته است . علم به معنی اعم ،یعنی مجموع
تفکرات بشری درباره جهان که شا مل فلسفه هم می شود ،
محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی یافته
است.
گرایشهای معنوی و والای بشر ، زاده ایمان و اعتقاد و دلبستگیهای
او به برخی حقایق در این جهان است که آن حقایق ، هم ماورای
فردی است ، عام و شامل است و هم ماورای مادی است یعنی از
نوع نفع و سود نیست.اینگونه ایمانهاودلبستگیهابه نوبه خود مولود
برخی جهان بینی ها وجهانشناسی ها است که یاازطرف پیامبران
الهی به بشرعرضه شده است ویابرخی فلاسفه خواسته اندنوعی
تفکر عرضه نمایند که ایمانزا و آرمان خیز بوده باشد.
به هر حال گرایشهای والا و معنوی و فوق حیوانی انسان آگاه که
پایه و زیر بنای اعتقادی و فکری پیدا کند نام ((ایمان)) به خود می
گیرد . پس نتیجه می گیریم که تفاوت عمده و اساسی انسان با
جانداران دیگر که ملاک ((انسانیت)) او است و انسانیت وابسته به
آن است ، علم و ایمان است . انسان حیوانی است که با دو امتیاز
((علم و ایمان)) از دیگر جانداران امتیاز یافته است.
سیر تکاملی انسان از حیوانیت آغاز می شود و به سوی انسانیت
کمال می یابد . این اصل هم درباره فرد صدق می کند و هم درباره
جامعه ، انسان در آغاز وجود خویش جسمی مادی است ، با حرکت
تکاملی جوهری تبدیل به روح یا جوهر روحانی می شود (( روح
انسان )) در دامن جسم او زاییده می شود و تکامل می یابد و به
استقلال می رسد . حیوانیت انسان نیز به منز له لانه و آشیانه ای
است که انسانیت او در او ((رشد)) می یابد و متکامل می شود.
همانطور که خاصیت تکامل است که موجود متکامل به هر نسبت
که تکامل پیدا می کند مستقل و قائم به ذات و حاکم و مؤثربر محیط
خود می شود.انسانیت انسان چه درفرد و چه جامعه،به هر نسبت
تکامل پیدا کند ، بسوی استقلال و حاکمیت برسایر جنبه ها گام بر
می دارد . یک فرد انسان تکامل یافته فردی است که بر محیط
بیرونی و درونی خود تسلط نسبی دارد . فرد تکامل یافته یعنی
وارسته از محکومیت محیط بیرونی و د رونی ، و وابسته به عقیده و
ایمان.
البته این به آن معنی نیست که جامعه بشر بایک جبروضرورت قدم
به قدم و روی خط مستقیم به سوی کمال ارزشهای انسانی حرکت
می کند و همواره جامعه انسان در هر مرحله از زمان از این نظر
نسبت به مرحله پیشین یک گام جلوتر است.ممکن است بشردوره
ای از زندگی اجتماعی را طی کند که با همه پیشرفتهای فنی و
تکنیکی از نظر معنویات انسانی نسبت به گذشته اش مرحله یا
مراحلی به انحطاط کشیده شده باشد همچنانکه امروز نسبت به
بشر قرن ما گفته می شود . بلکه به این معنی است که بشر در
مجموع حرکات خود هم از نظر مادی و هم ار نظر معنوی رو به پیش
است، حرکت تکاملی بشر از نظر معنوی یک حرکت یکنواخت روی
خط مستقیم نیست.حرکتی است که گاهی انحراف به راست یا به
چپ دارد توقف و احیانا بازگشت دارد . ولی در مجموع خود یک
حرکت پیشرو و تکاملی است . اینست که می گوییم انسان آینده
حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی.انسان آینده انسان عقیده
و ایمان است.
بنابراین انسان موجودی (( مادی- معنوی )) است . انسان با همه
وجوه مشترکی که با جاندارهای دیگر دارد یک سلسله تفاوتهای
اصیل و عمیق با آنها دارد که هر یک از آنها بعدی جداگانه به او می
بخشد و رشته ای جداگانه در بافت هستی او به شمار می رود.این
تفاوتها در سه ناحیه است:
1- ناحیه ادراک و کشف خود و جهان:آگاهی و شناختی که حواس
به حیوان و یا انسان می دهد سطحی و ظاهری است به عمق
ماهیت و ذات اشیا و روابط منطقی آنها نفوذ ندارد ولی در انسان
نیروی دیگری برای درک و کشف خود و جهان وجود دارد که در
جانداران دیگر وجود ندارد و آن نیروی مرموز تعقل است.
2- ناحیه جاذبه هایی که بر انسان احاطه دارد
3- ناحیه کیفیت قرار گرفتن تحت تاثیر جاذبه ها و انتخاب آنها
اما درناحیه جاذبه ها انسان مانند جانداران دیگرتحت تاثیر جاذبه ها
و کششهای مادی و طبیعی است میل به غذا،میل به خواب و ...او
را به سوی ماده و طبیعت می کشد اما جاذبه هایی که انسان را به
خود می کشد منحصر به اینها نیست . جاذبه ها و کششهای دیگر
انسان را به سوی کانونهای غیر مادی یعنی اموری که نه حجم دارد
و نه سنگینی و نتوان آنها را با امور مادی سنجید به سوی خود می
کشاند.اصول جاذبه های معنوی که تا امروز شناخته شده امور ذیل
است:
1- خیر اخلاقی : پاره ای از کارها را انسان انجام می دهد نه به
منظور سودی از آنها و یا دفع زیانی بوسیله آنها بلکه صرفا تحت
تاثیر یک سلسله عواطف که عواطف اخلاقی نامیده می شود . از
آن جهت انجام می دهد که معتقد است انسانیت چنین حکم می
کند.
معیار بسیاری از کارهای انسان ((خیر اخلاقی)) است و به عبارت
دیگر بسیاری از کارها را انسان به جهت ((ارزش اخلاقی)) انجام
می دهد نه به جهت امور مادی این نیز از مختصات انسان است و
مربوط است به جنبه معنوی انسان و یک بعد از ابعاد معنویت
اوست . سایر جانداران هرگز چنین معیاری ندارند برای حیوان خیر
اخلاقی مفهوم ندارد و ارزش اخلاقی بی معنی است . پس آنچه
انسان را ملزم به رعايت اخلاق و ترك منيت و خود پرستي مي كند،
تنها ، ايمان است و بس . از آنجا كه ايمان درجات و مراتب مختلف
دارد، اخلاق نيز مختلف خواهد بود. يعني هر درجه از ايمان پشتوانه
اي براي همان مقدار از اخلاق است. هر چه ايمان قوي تر و ريشه
دار تر گردد، پاي بندي به اصول اخلاقي بهتر و بيشتر خواهد بود.
2- جمال و زیبایی : یک بعد از ابعاد معنوی انسان است و در همه
شئون زندگی دخالت می دهد.
3- تقدیس و پرستش : یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح
آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود آدمی حسّ نیایش و پرستش
است.مطالعه آثار و زندگی بشر نشان می دهد هر زمان و هر کجا
که بشر وجود داشته است نیایش و پرستش هم وجود داشته
است . چیزی که است شکل کار و شخص معبود متفاوت شده
است.پیامبران پرستش را نیاوردند و ابتکار نکردند بلکه نوع پرستش
را یعنی نوع آداب و اعمالی باید پرستش به آن شکل صورت گیرد به
بشر آموختندودیگر اینکه ازپرستش غیرذات یگانه( شرک )جلوگیری
به عمل آوردند.
4- علم و دانایی : انسان دانش و آگاهی را تنها از آن جهت که او را
بر طبیعت مسلط می کند و به سود زندگی مادی او است نمی
خواهد در انسان غریزه حقیقت جویی و تحقیق وجود دارد نفس
دانایی وآگاهی برای انسان مطلوب ولذت بخش است.علم، گذشته
از اینکه وسیله ای است برای بهتر زیستن و برای خوب از عهده
مسئولیت برآمدن فی حدّ نفسه نیز مطلوب بشر است . انسان اگر
بداند رازی در وراء کهکشانها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن
تاثیری درزندگی او نداردباز هم ترجیح می دهد که آنرا بداند . انسان
طبعا از جهل فرار میکند و به سوی علم می شتابد بنابر این علم و
آگاهی یکی از ابعاد معنوی وجود انسان است.
علم به ما روشنایی و توانایی می بخشد و ایمان عشق و امید و
گرمی ، علم ابزار می سازد و ایمان مقصد ، علم سرعت می دهد و
ایمان جهت ، علم توانستن است و ایمان خوب خواستن ، علم می
نمایاند که چه هست و ایمان الهام می بخشد که چه باید کرد ، علم
انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون ، علم جهان را جهان آدمی
می کند و ایمان روان را روان آدمیت می سازد، علم وجود انسان را
بصورت افقی گسترش می دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می
برد ، علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز ، هم علم به انسان
نیرو می دهد هم ایمان ، اما علم نیروی منفصل می دهد و ایمان
نیروی متصل ، علم زیبایی است و ایمان هم زیبایی است . علم
زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح ، علم زیبایی اندیشه است و
ایمان زیبایی احساس ، هم علم به انسان امنیت می بخشد و هم
ایمان، علم امنیت برونی می دهد و ایمان امنیت درونی ، علم در
مقابل هجوم بیماریها ، سیلها ، زلزله ها ، طوفانها ، ایمنی می دهد
و ایمان در مقابل اضطرابها ، تنهاییها ، احساس بی پناهیها ، پوچ
انگاریها ، علم جهان را با انسان سازگار می کند و ایمان انسان را با
خودش.
امروز غالبا در یافته اند که سیانتیسم ( علم گرایی محض ) و تربیت
علمی خالص از ساختن انسان تمام ناتوان است . تربیت علمی
خالص نیمه انسان می سازد نه انسان تمام . محصول این تربیت
ماده خام انسان است نه انسان ساخته شده . انسان توانا و
قدرتمند می سازد نه انسان با فضیلت ، انسان تک ساحتی می
سازد نه انسان چند ساحتی.
تجربه های تاریخی نشان داده است که جدایی علم و ایمان
خسارتهای غیر قابل جبران به بار آورده است . ایمان را در پرتو علم
باید شناخت ایمان در روشنایی علم از خرافات دور می ماند . با دور
افتادن علم از ایمان ، ایمان به جمود و تعصب کور و با شدت به دور
خود چرخیدن و راه به جایی نبردن تبدیل می شود . آنجا که علم و
معرفت نیست ، ایمان مومنان نادان وسیله ای می شود در دست
منافقان زیرک که نمونه اش را در خوارج صدر اسلام و در دوره های
بعد به اشکال مختلف دیده و می بینیم.
آنجا که ایمان بوده و علم نبوده است مساعی بشر دوستانه افراد
صرف اموری شده که نتیجه زیاد و احیانا نتیجه خوب به بار نیاورده
است و گاهی منشا تعصبها و جمودها و احیانا کشمکشهای زیانبار
شده است.تاریخ گذشته بشر پر است از اینگونه امور.
آنجا که علم بوده و جای ایمان خالی مانده است مانند برخی جوامع
عصر حاضر تمام قدرت علمی صرف خود خواهیها و خود پرستیها ،
افزون طلبیها ، برتری طلبیها ، استثمار ها ، استعبادها ، نیرنگها و
نیرنگ بازیها شده است.
برای بشریت هیچ چیز گرانتر و مشؤومتر از جدایی دین و دانش
نیست ،این جدایی تعادل اجتماع بشری رااز بین می برد.هم دنیای
قدیم و هم دنیای جدید ، گاه دچار بی تعادلی شده و تعادل خود رااز
دست داده است . زمانی مردم گرایشهای دینی خود را جدا از علم
جستجو می کردند.این بیماری عمده دنیای قدیم بود ، همچنانکه
بیماری عمده دنیای جدید این است که عده ای در جستجوی منهای
دین هستند.اکثرا انحرافات و بدبختیهایی که بشر امروز را تهدید می
کند، ناشی از این است که علم را جدا از ایمان می خواهد .همای
سعادت آ ن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقا پی
ببرد که به این هر دو اصل مقدس نیازمند است و بداند مرغی است
که به دو بال نیاز دارد بالی از دانش و بالی از ایمان.
قوی ترین حربه دفاعی این انقلاب و مؤثرترین اسلحه پیشرفت آن
ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزشهای اصیل اسلام
است.غرب( منظور تمام ابرقدرتهاست) از یک چیز وحشت دارد و آن
بیداری خلق مسلمان است . اگر شرق بیدار شود و خود اسلامی
خود را کشف کند در آنصورت حتی بمب اتمی هم از پس این نیروی
عظیم این توده بپا خاسته برنخواهد آمد . راه این بیداری آشنایی با
تاریخ، فرهنگ و ایدئولوژی خودمان است . پیروزی نهضت در آینده
بستگی به ایمان به خود و احیای ارزشهای اصیل اسلامی دارد.اگر
راه خود را بر اساس معیارهای اسلامی دنبال کنیم و مقاصد و
معایب را تنها بر اساس ضوابط اسلامی از میان برداریم و صبر و
تقوای اسلامی داشته باشیم و روحیه جهاد امر به معروف و نهی از
منکر اسلامی در ما زنده باشد در آنصورت پیروزی ما قطعی خواهد
بود.
اسلام انقلابی است در درون و انقلابی است در بیرون.اسلام دین
توحیدوپرستش خدای یگانه است،دین یگانه شناسی و یکتاپرستی
، دین یگانه شدن فرد با اجتماع و اجتماع با فرد است.
انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف آن اسلام و ارزشهای اسلامی
است و انقلاب ومبارزه صرفابرای برقراری ارزشهای اسلامی انجام
می گیرد.به بیان دیگر در این راه، مبارزه هدف نیست وسیله است.
عده ای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه می کنند .
اصطلاح ((اسلام انقلابی)) بوسیله گروههای فرقان و منافقین
رایج شد . البته ممکن است افراد دیگری نیز این اصطلاح را به کار
برده باشند بدون آنکه مقصود آنرا در نظر داشته باشند . برای آنها
انقلاب ومبارزه هدف است.اسلام وسیله ای است برای مبارزه.اینها
می گویند هرچه از اسلام که مارا در مسیر مبارزه قرار بدهد ، آنرا
قبول می کنیم و هرچه از اسلام که ما را از مسیر مبارزه دور کند ،
آنرا طرد می کنیم . طبیعی است که با این اختلاف برداشت میان
((انقلاب اسلامی)) و (( اسلام انقلابی )) تفسیرها و تعبیرها از
اسلام و انسان و توحید و تاریخ و جامعه و آیات قرآن متضاد و
متناقض می شود.
سومین رکن از ارکان انقلاب اسلامی، رکن معنویت است. اگر دقت
کرده باشید این مسأله که جامعه بشری بدون آنکه هیچ گونه
معنویتی داشته باشد قابل بقا نیست ، منکر و مخالف ندارد . حتی
مکتبها و پیروان مکتبهایی که مادی فکر می کنند و جهان راو جامعه
و حرکت آنرا مادی تفسیر می کنند اعتراف دارند که جامعه به نوعی
از معنویت نیازمند است . باید ببینیم مقصود از این معنویت که مورد
قبول همه حتی مادیین است چه معنویتی است و راه تحصیل آن
چیست . می توان گفت معنویت دراین حد که همه آنرا قبول دارند
یک مفهوم منفی است یعنی منظور از آن نبودن یک سلسله از امور
است . اگر جامعه انسانی و افراد آن به مرحله ای برسند که
خودپرست خودخواه و سود جو نباشند ، تعصب نژادی منطقه ای و
حتی مذهبی نداشته باشند ، این نیستی ها به عنوان معنویت به
حساب می آیند.بر اساس این تلقی از معنویت اگر این قیدها نباشد
در آنصورت افراد جامعه بشری همه برادر وار بصورت ((ما)) زندگی
خواهند کرد و ((منیت)) به کلی از بین می رود.در اینجا نکته جالبی
وجود دارد اگر از پیروان این طرز تفکر سؤال کنیم که چگونه می
توان این معنویت منفی را ایجاد کرد می گویند: بشر در ذات خودش
این صفات را ندارد و یک موجود اجتماعی و یا به تعبیر مارکس ژنریک
است.اگر بپرسیم : پس خود خواهی و سودجویی و خود پرستی
و... از کجا پیدا می شود خواهند گفت : ریشه همه اینها در مالکیت
است.بشر ابتدا بصورت یک ((کل)) و در یک وحدت زندگی می کرد ،
مرزی میان خود و دیگران قائل نبود ، احساس من و تو نمی کرد. اما
از وقتی که مالکیت پیدا شد ، انانیت و منیّت هم پیدا شد.اگر بتوانیم
مالکیت رااز بین ببریم معنویت نیزالبته باتعریفی که کردیم حکمفرما
خواهد بود.
مالکیت یعنی اینکه اشیا و ابزارهای زندگی و سازندگی به انسان
تعلق داشته باشد . وقتی مردم بگویند : خانه من ، اتومبیل من ،
مغازه من ، سرمایه من....این تعلق اشیا به انسانها آنها را بصورت
من هایی جدا از یکدیگر در می آورد.وقتی این تعلق ها درکار نبود ،
وقتی که به عوض من ((ما)) در کار بود معنویت در کار خواهد بود .
به این ترتیب در این نوع اخلاق نه نام خدا در میان است نه نام غیب
وماوراء الطبیعه و نه نام پیامبر و دین وایمان.معنویت اخلاقی یعنی
که انانیت و منیّت از بین برود ، جانها با یکدیگر متحد شوند و اتحاد و
وحدت در کار بیاید.
یک نهضت که ماهیت اسلامی دارد و اهدافش همه اسلامی است
بوسیله افرادی رهبری می شودکه علاوه برشرایط عمومی رهبری
واقعا اسلام شناس باشند و با اهداف و فلسفه اخلاقی و
اجتماعی و سیاسی و معنوی اسلام کاملا آشنا باشند ، به جهان
بینی اسلام یعنی بینش و نوع دید اسلام درباره هستی و خلقت و
مبدا و خالق هستی و جهت ضرورت هستی و دید و بینش اسلام
درباره انسان و جامعه انسانی کاملا آگاه باشند ، ایدئولوژی اسلام
را یعنی طرح اسلام را درباره اینکه انسان چگونه باید باشد و چگونه
به حرکت خود ادامه دهد و با چه چیزها باید نبرد کند و بستیزد و
خلاصه چه راهی راانتخاب کندو چگونه برودو چگونه بسازدو چگونه
زیست نماید و...درک نمایند.بدیهی است افرادی می توانندعهده دار
چنین رهبری بشوند که در متن فرهنگ اسلامی پرورش یافته باشند
و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامی آشنایی کامل داشته
باشند و از اینرو تنها روحانیت است که می تواند نهضت اسلامی را
رهبری نماید.
باید پرسید که چه شد امام خمینی رهبر مطلق شد آنچنانکه حتی
آنهایی که از نظر ايده و هدف در قطب مخالف ايشان جاي داشتند،
چارهاي جز اذعان به رهبري ايشان نداشتند. چرا سخنان امام اين
همه موج ميآفريد ؟ چرا اعلاميههاي ايشان با نبودن امكانات و
وسائل و با بودن اختناقها وشكنجهها وخطر مرگها به سرعت در
سراسر كشور پخش ميشد ؟ بيشك از جان گذشتگي و مبارزه
خستگيناپذير با ظلم وظا لم ودفاع سرسختانه از مظلوم وصداقت
وصراحت و شجاعت و سازش ناپذيري اين رهبر در انتخاب او به
مقام رهبري نقش داشته است ، اما مطلب اساسي چيز ديگري
است وآن اينكه نداي امام خميني ازقلب فرهنگ و از اعما ق تاريخ و
از ژرفاي روح اين ملت برميخاست ، مردمي كه در طول چهارده
قرن حماسه محمد ، علي ، زهرا ، حسين، زينب، سلمان، ابوذر... و
صدها هزار زن و مردديگر را شنيده بودندواين حماسهها باروحشان
عجين شده بود ، بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد
شنيدند . علي را و حسين را در چهره او ديد ند، او را آينه تمام نماي
فرهنگ خود كه تحقير شده بود ، تشخيص دادند.
امام چه كرد؟ او به مردم ما شخصيت داد. خود واقعي و هويت
اسلامي آنها را به آنان بازگرداند . آنها را از حالت خود باختگي و
استسباع خارج كرد.اين بزرگترين هديهاي بود كه رهبر به ملت داد،
او توانست ايمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را
به خودشان مؤمن كند . او با صراحت اعلام كرد كه تنها اسلام ،
نجاتبخش شماست. او جهاد اسلامي را مطرح كرد. امر به معروف
و نهي از منكر را مطرح كرد و مردمي كه سالها اين آرزو را كه در
زمره ياران امام حسين(ع) باشند ، در سر ميپروراندند و هر صبح
وشام تكرار ميكردند «ياليتني كنت معكم فأفوز فوزاً عظيماً» به
ناگاه خود را در صحنهاي مشاهده كردند آنچنان كه گويي حسين را
بعينه ميديدند ، مردم ما صحنههاي كربلا ، حنين ، بدر ، احد ، تبوك ،
خيبر و ... را درجلوي چشم خويش ميديدند و همين باعث شد كه
به پاخيزند و از سرچشمه عشق به خدا، وضو بگيرند و يك سره بانگ
تكبير بر هر چه ظلم و ستمگري است بزنند.
منابع:
1- کتاب پیرامون انقلاب اسلامی از آثاراستاد شهید مرتضی مطهری
2- کتاب انسان در قرآن از آثاراستاد شهید مرتضی مطهری
3- کتاب صدوده سوال از استاد مطهری ( بیانات استاد ) گردآوری و تدوین:مجید باقری
4- کتاب هدف زندگی از آثاراستاد شهید مرتضی مطهری
5- کتاب مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (انسان و ایمان جلد 1)
احادیثی در فضلت گریه بر حسین
* سید بن طاووس( ره ) در کتاب لهوف خود می گوید: از امام محمد باقر (ع) روایت شده است که ، فرمود : از امام زین العابدین (ع) نقل شده است که : هر مؤمنی که از چشمهایش ، بر قتل حسین (ع) اشک بریزد ، بطوریکه اشکها بر گونه هایش ریخته شود ، خداوند متعال در بهشت ، منزلی دائمی برای او بنا کند.
هر مؤمنی که چشمهایش ، برآزار و اذیتی که از دشمنان در دنیا بر ما رسیده است بگرید بطوریکه اشکها بر گونه هایش سرازیر شود ، خداوند منزل صدقی برای او می سازد. و هر مؤمنی که در راه ما اذیت و آزاری بیند خداوند هر اذیت و آزاری را از او دور گرداند و او را در روز قیامت از سختی آتش جهنّم ایمن گرداند.
* علامه مجلسی (ره) در کتاب بهار الأنوار خود از إمالی شیخ صدوق (ره) و از ابراهیم بن أبی محمود نقل می کند که: امام رضا (ع) فرمود : ماه محرم ماهی است که در دوره جاهلیت قبل از اسلام جنگ را در آن حرام می دانستند. اما در این ماه ، خون ما اهل بیت را حلال شمردند و حرمت ما شکستند و فرزندان و زنان ما را اسیر کردند و آتش به آشیانه ما زدند و آنرا به باد دادند و حرمت رسول خدا (ص) را مراعات نکردند ، در روز عاشورا دلهای ما را شکستند و اشکان ما را سرازیر کردند و عزیزان ما را در سرزمین کرب و بلا ذلیل کردند و برای ما کرب و بلا تا روز قیامت به ارث نهادند و بر این حسین (ع) باید بگریند که گریه بر او گناهان را از بین می برد. سپس حضرت رضا (ع) فرمود : همینکه ماه محرم آغاز می گشت پدرم را در حالت خنده نمی دیدی و حالت گریان به او غلبه داشت تا آنکه ده روز محرّم سپری می شد و چون روز عاشورا می رسید روز مصیبت و حزن و اشک او بود و می فرمود: امروز روزی است که حسین (ع) در آن روز به قتل رسید.
* در بهار الأنوارمجلسی (ره) از ریان بن شبیب آمده است که : بر حضرت امام رضا (ع) در روز اول محرّم وارد شدم ، ایشان به من فرمود : ای پسر شبیب آیا روزه ای ؟ عرض کردم ، خیر ،حضرت فرمود : امروز روزی است که حضرت زکریا در این روز خدای خود را خواند که : (( خدای من ،از جانب خود فرزندی نیکو به من عطا کن که تو ، خدایی شنوا هستی ، و خداوند دعای او را مستجاب فرمود و به ملائکه خود أمر فرمود که زکریا را در حال نماز در محراب ندا کنند که خداوند به یحیی ترا بشارت دهد )) و حضرت رضا (ع) فرمود : هر کس در این روز روزه بدارد و سپس خدای خود بخواند خداوند دعایش همچون زکریا مستجاب گرداند سپس فرمود: ای پسر شبیب ، ماه محرم ماهی است که در زمان جاهلیت در این ماه ظلم و تعدّی و قتل را حرام می دانستند و این امت حرمت این ماه و پیامبر خود را نگه نداشتند و در این ماه ذریه رسول خدا (ص) را به قتل رساندند و زنانشان اسیر کردند و اموالشان غارت کردند و خداوند آنها را نخواهد بخشید.
سپس فرمود : ای پسر شبیب اگر خواستی بر کسی اشک بریزی به حسین بن علی (ع) اشک بریز زیرا آنان را همچون گوسفندان ذبح کردند و 18 مرد از اهل بیت آنان را که نظیری نداشتند کشتند و هفت آسمان و زمین بر آنان گریست و چهارهزار ملائکه برای نصرت او به زمین فرود آمدند ولی او را کشته یافتند و آنان در نزد قبر آن حضرت خواهند بود و شعارشان (( یا لثارات الحسین)) است.
منبع : کتاب قدرت اشک بر حسین/ انتشارات فرهنگ سبز
محرم
تاسیس تاریخ برای مسلمانان در زمان خلافت خلیفه دوم مسلمین وبا مشورت حضرت علی(ع)در سال شانزدهم هجری صورت گرفته است مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم،سالی که هجرت روی داده بود گرفتند.بنابراین اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است .(1)
علت نامگذاری این ماه آن بوده که در ایام جاهلیت جنگ در این ماه را حرام می دانستند.(4،3)
در ماه محرم بود که حسین بن علی سومین امام شیعیان وارد سرزمین کربلا شده و در دهمین روز این ماه معروف به عاشورا به شهادت رسید.
محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم وشکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست و این خور سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملتها تا آخر دهر. (5)
امام حسین علیه السلام یکی از اهداف قیام خود را عدالت اجتماعی دانسته و در خطبه ای اینگونه بیان می دارد : (( ...و یا من المظلمون من عبادک ...
...[یکی از اهداف این است که]ستمدیدگان از بندگان تو امنیت یابند.(7،6،2)
امام حسین علیه السلام در خطبه ای انگیزه قیام خود را اینگونه اعلام می نماید: اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان ولا التماسا من فضول الحطام ، ولکن لنری المعالم من دینک و تظهر الاصلاح فی بلادک
محرم و عاشورا از منظر امامان
امام رضا(ع) می فرمایند: کسی که عاشورا روز مصیبن و اندوه و گریه اش باشد خداوند قیامت را روز شادمانی و سرور او قرار خواهد داد.
امام صادق(ع)می فرمایند : روز شهادت امام حسین (ع)سوگناک ترین روزهاست
امام صادق(ع)می فرمایند : عاشورا روزی است که حسین میان یارانش کشته شد و بر زمین افتاد.(1)
محرم و عاشورا از منظر امام خمینی
محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده که در طول تاریخ همیشه حق بر باطل پیروز شده است.
ماه محرم برای مذهب تشیع ماهی است که پیروزی در متن فداکاری و خون بدست آمده است.
محرم ماهی است که بوسیله سید مجاهدان و مظلومان اسلام زنده شد و از توطئه عناصر فاسد و رژیم بنی امیه که اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند رهایی بخشید.(5)
عاشورا روز عزای عمومی ملت مظلوم است روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است.شیعیان مراسم یادبود عاشورا را برای پند گرفتن و یاد آوری برپا می دارند و آن مراسمی بس بزرگ است زیرا این مراسم یادآور پندها و درس قهرمانی جهاد وفداکاری در راه دین بوده وبا یاد آن قهرمانان روح بلند پرورش می یابند امروز برگزاری این مراسم از لازم ترین وظایف در این مرحله از انقلاب ماست.(1)
منابع
1- پایگاه حوزه
2- تاریخ کامل ابن اثیر،ج3،ص194
3- تاریخ تحلیلی اسلام ،دکتر سید جعفر شهیدی،ص 130
4- سایت تبیان
5- سایت خیمه
6- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 1،ص 269
7- شرح الائمه،سید محمد امین،جلد 1،ص 215