کلامی از بعضی پیامبران و ائمه (ع) درباره حسین (ع)

 

حضرت آدم ابوالبشر (ع)

زمانیکه جبرئیل امین به حضرت آدم (ع) توسّل به پنج تن آل عبا را تلقین می نمود و ذکر نفر پنجم این پنج تن پاک به میان آمد اشک حضرت آدم (ع) سرازیر شد و قلبش به خشوع آمد و از جبرئیل سؤال کرد که ای برادر عزیزم جبرئیل در ذکر نفر پنجم این ذوات مقدّسه دلم شکست و اشکانم جاری شد جبرئیل به حضرت آدم (ع) گفت : ای آدم (ع) فرزند تو گرفتار مصیبتی خواهد شد که تمام مصیبتها در قیاس با آن کوچک است . او با لب تشنه و غریب ، یکّه و تنها بدون یار و یاوری کشته می شود.

ای آدم (ع) اگر او را ببینی صدای واعطشا و بی کسی او بلند است و عطش ، او را بی تاب کرده است اما کسی به او جوابی نمی دهد مگر آنکه شمشیرهای ظلم و بیدادگری گلوی او را از قفا به مثال گوسفندی ذبح می کنند. در این حال حضرت آدم (ع) گریست و جبرئیل امین گریه فقدان حسین (ع) را سر داد.

حضرت زکریا (ع)

چون جبرئیل اسامی پنج تن آل عبا را به حضرت زکریا (ع) آموخت و اسم حسین (ع) را ذکر کرد زکریا (ع) بغض اشک در گلویش گرفت زکریا (ع) روی به خدا خود کرد و گفت : خداوندا چه شد که چهار نفر از آنان را نام بردم دلم تسلّا پیدا کرد ، و چون یاد حسین (ع) را کردم چشمانم گریان گردید و قلبم سنگین شد و خداوند قصّه حسین (ع) را به او خبر داد ، زکریا (ع) گفت : کهیعص ( که از رموز قرآن است ) و سه روز عبادتگاه خود را ترک نکرد و گریه ای بلند سر داد و از دل شیونی بر آورد.

حضرت حسن بن علی (ع)

روزی امام حسن (ع) بر حسین (ع) وارد شد و به سیمای حسین (ع) نظر کرد ، گریه اش گرفت. حسین (ع) به او عرضه داشت برادرم چرا گریه می کنی ؟ امام حسن (ع) فرمود : از آنچه بر تو می آید گریه می کنم و سپس ادامه داد آنکس که به من سمّ خواهد داد بر من سمّ اثر خواهد کرد و من بدان سمّ کشته می شوم لکن، لا یوم کَیومُکَ یا أبا عبدالله . حسین جان ، 30 هزار مرد جنگی که ادّعا می کنند از امّت جد ما حضرت محمّد (ص) هستند و خود را مسلمان دو آتشه می دانند ، برای قتل تو جمع می شوند که خون تورا بریزند و حرمت تورا هتک کنند و فرزندان و زنانت را اسیر کنند و اموال تورا غارت کنند . در اینجاست که خداوند لعنت بر بنی امیه را حلال می شمرد و از آسمان خون و خاکستر می بارد و کل کائنات و حتی وحوش بیابانها و ماهیان دریاها بر تو می گریند.

منبع : کتاب قدرت اشک بر حسین/ انتشارات فرهنگ سبز

یا حسین شهید

خنجر گریست

خنجر گریست بر رگ حلقومت ای حسین

شمشیر هم ، به پیکر مظلومت ای حسین

خون می چکد زخون گلویت،نه سرخ،سبز

وز  سرو سای قامت مکتومت  ای حسین

غم را کمر شکست ،  فغان جامه چاک زد

اندر حضور بی کس مغمومت ای حسین

هم اشک،می گریست و هم مشک می گریست

بر جسم پاره پاره معصومت ای حسین

شد آب تشنه تر ز تو ، عطشان کربلا

چون دید تشنه کامی مرسومت ای حسین

هر چند شمع روی تو شد آب ، از عطش

آتش به پاست تا ابد از مومت ای حسین

خشکیده لب چه شعر تری را سروده ای

خون می چکد ز خطبه منظومت ای حسین

پور تراب زین غزل تشنه ، آب گشت

شرمنده آب ، از لب محرومت ای حسین

کتاب شاهدان معصوم آفرینش / انتشارات گفتمان خلاق